مارک سوته استاد دانشگاه بود و دکتری فلسفه داشت. او معتقد بود فلسفه را باید میان زندگی مردم برد تا همه با آن ارتباط برقرار کنند. مارک دوست داشت مردم به جای دامن زدن به شایعات بی اساس، دور هم جمع شوند و درباره موضوعی فلسفی با هم گفت وگو کنند
* احمد خداخواه ، مدرس دانشگاه و پژوهشگر
صبح یک روز پاییزی را تصور کنید که درخیابانی آرام قدم میزنید و دل به خنکای لطیف نسیم صبحگاهی دادهاید. از کنار کافهای میگذرید و عطر آرام بخش قهوه مشامتان را مینوازد. وارد که میشوید محیط کمی برایتان عجیب است. آدمهای مختلفی را میبینید که کنار هم نشستهاند و درباره موضوع واحدی بحث میکنند. یک میز انتخاب میکنید و مینشینید...
عطر قهوه با زمزمه مردم درهم آمیخته؛ آنها در حین نوشیدن قهوه درباره چیستی زندگی و معنای اصلی حیات گفت وگو میکنند. هرکس نظری میدهد و بحث حسابی داغ است. یک جرعه قهوه مینوشید و به جمع میپیوندید: «به نظر من دلیل اساسی آفرینش ما...»
این دورهم نشستن و قهوه نوشیدن و درباره فلسفه تبادل نظر کردن، میراث ماندگار مارک سوته فرانسوی است.
مارک سوته استاد دانشگاه بود و دکتری فلسفه داشت. او معتقد بود فلسفه را باید میان زندگی مردم برد تا همه با آن ارتباط برقرار کنند. مارک دوست داشت مردم به جای دامن زدن به شایعات بی اساس، دور هم جمع شوند و درباره موضوعی فلسفی با هم گفتوگو کنند؛ این گونه بود که در ۱۳ دسامبر ۱۹۹۲، مارک سوته اولین گردهمایی «کافه فلسفه» را در شهر پاریس پایه گذاری کرد.
او شیوه نقادانه و بحث متقابل را برای مواجهه با سؤالات روزمره برگزید. سوته میگفت:«من به شرکت کنندگان این محافل کمک میکنم تا افکارشان را سر و سامان دهند و آنها را به چالش میکشم و به تردیدهایشان دامن میزنم تا در عین یافتن پاسخهای سؤالاتشان، پرسشهای صحیحی هم درذهن شان شکل گیرد.»
مارک سوته اولین گردهمایی را در کافه «دفر» پاریس برگزار کرد و کوشید شبیه آگورای یونان باستان که فلاسفه دور هم مینشستند و درباره مسائل اجتماعی بحث میکردند، عمل کند؛ با این تفاوت که شرکت کنندگان در این کافه نیازمند هیچ تحصیلات آکادمیکی نبودند و با هر نوع طرز فکر و سطح سواد و اعتقادی میتوانستند صمیمانه با یکدیگر گفت وگو و بحث کنند.
آنها قهوه مینوشیدند و با لبخند و آرامش به گرههای ذهنی خود چنگ میانداختند و اظهارنظر میکردند. شرکت کنندگان در این محافل ناخواسته شیوه سقراط را برای بیان چالشها به کار میبردند.
مدت زیادی از راه اندازی اولین «کافه فلسفه» نگذشته بود که سوته چشم از جهان فروبست. در سال ۱۹۹۸ «کافه فلسفه» دیگر نام یک کافه نبود، بلکه شامل جمعهایی میشد که افراد در کافههای مختلف تشکیل میدادند و درباره مسائل فلسفی بحث میکردند و در جستوجوی پاسخ سوالاتی چون واقعیت چیست؟ ما تا چه حد در مقابل اعمال دیگران مسئولیم؟ ارزش انسانها در چیست؟ بهتر نبود به دنیا نمیآمدیم؟ و ... آراء خود را با یکدیگر در میان میگذاشتند.
این نوع کافهها رفتهرفته چنان فراگیر شدند که بعد از فرانسه، کشورهایی چون انگستان، آلمان، بلژیک، سوئیس و بعدها آمریکا، کانادا، یونان، استرالیا، ترکیه و ژاپن شروع به راه اندازی «کافه فلسفه» کردند.
جالب این جاست که بعدها با استفاده از همین ایده، گردهماییهایی به نام «کافه علوم» هم پا به عرصه وجود گذاشت؛ کافههایی که شعارشان آوردن علم به عرصه فرهنگ عمومی بود. هدف این کافهها آن است که علم را از حالت کسل کننده و سخت و محاسباتی خارج کنند و در قالب موضوعی مهم و جذاب و البته قابل فهم به میان مردم بیاورند. آفرینش دنیا، تغییرات آب وهوایی در جهان و چگونگی عملکرد مغز انسان ازجمله مباحث مطرح در کافه علومها بوده است. در آفریقا این موضوعات در سطح پایینتر اما کاربردیتر به بحث گذاشته میشوند؛ موضوعاتی از قبیل چگونه با ایدز زندگی کنیم؟ چگونه از مالاریا اجتناب کنیم؟ و چطور آب را تصفیه و نگهداری کنیم.
منبع: مجله اینترنتی مطالعات کتابخانه عمومی کشور
Tuesday, 19 January , 2021